سلام میخاهیم در مورد یکسری از تصمیمات بزرگان صحبت کنیم یا به بیان ساده تر بگیم که انسانهای موفق چگونه فکر میکنن
گری واینرچاک :«بشدت مهمه آدما درک کنن که غر زدن هیچ ارزشی نداره و اگر بابت بی پولی خودتون غر میزنین، بیشتر کار کنین. اگر غر میزنین چرا کار و زندگیتون تعادل نداره، زمان بیشتری صرف تفریح و خانواده تون کنین. این بشدت سادهست! بذارین کاراتون تعیین کنن. به جای اینکه بشینین و احساس کنین که تحت کنترل نیستین.»
رابرت کیوساکی: «مردم فقیر میگن من پولشو ندارم. من نمیتونم! من وقت ندارم. این راه فرارشونه. چون میدونی خیلی سادهس که بگی من از پسش برنمیام یا اه نمیتونم… خستهام…. اه نمیتونم برم باشگاه.
میپرسی پس کی میتونی بری باشگاه؟ میگه نه! من نمیتونم برم. واقعیت اینه که برای باشگاه رفتن خیلی تنبله.»
آندریاس آنتونوپولوس: «پول که خودش ارزشی نداره و این بحث مهمیه که اکثر مردم فورا نمیتونن درکش کنن. اینکه پول به خودی خود ارزش نداره. پول وسیلهای برای انتقال ارزشه. چگونگیِ بیان ارزشه. اما ارزش در پول نیست. در محصول و خدماتیه که شما با پول اونارو خریدین و در زحمتیه که قبلش کشیدین تا اون پولو بدست بیارین. این جاییه که ارزش اونجاست. هیچ چیز ذاتا ارزشمندی توی پول نیست.»
گرنت کوردون: «شما نباید پولتونو تو خونه بذارین، باید باهاش روی برندتون سرمایه گذاری کنین. شما باید پولتونو توی بازاریابی بذارین. باید خودتونو ارتقا بدین. نه که پولو جایی بذارین که خودتون و بچهها زندگی میکنین.»
کوردون: «چون این پول مردهست. منظورم اینه که یک خونه نمیتونه برای شما پول بسازه. یک خونه براتون پول نمیسازه. تنها دلیلی که مردم فکر میکنن که خونه پولسازه اینه که با اجاره خونه مقایسهش می کنن. چون اجاره براشون همیشه هزینه داره.
اما… میدونین وقتی که شما نیاز دارین که برین بیمارستان، یک بیمارستان نمیخرین. میرین اونجا تا هرچه سریعتر بتونین مرخص بشین. اگر برین سفر آمریکا و بخوایین به دیزنی لند برین، هتل رو که نمیخرین! یک اتاق اجاره میکنین و هیچ کس فکر بدی نمیکنه. شما میرین اونجا و ازش استفاده میکنین و برمیگردین.
این کاریه که باید تو زندگیتون هم بکنین. جایی رو پیدا کنین که بتونین اجارهش کنین. اجاره و اجاره! ماهیانه پول اجاره بدین اما مالک نشین و با تمام پولی که میخوایین باهاش خونه بخرین، با پول پیش پرداختش و هزینههای دیگهش و پول تعمیراتش از همهش برای پیشرفت کسب و کارتون و خودتون استفاده کنین که بتونین پول بیشتری دربیارین. درسته؟
من اینجا خیلیارو میبینم که میگن من میخوام ۳۰۰ هزار پوند روی یک خونه سرمایه گذاری کنم. به امید این که بتونم ازش ۳۰ هزار پوند درآمد کسب کنم. من ۳۰۰ هزارتا میخرم، شاید بتونم ۶۰۰ هزارتا بفروشم. پولمو دو برابر میکنم. اما بهرحال پولم یک جا خوابیده. جایی که پولی ازش براتون درنمیاد. پول به خونه ها نمیره که!
کوردون: «من ۵ یا ۶ بار جابجا شدم و میتونم ۴ یا ۵ بار دیگه هم جابجا بشم. چون کساییکه یک جا بمونن زیادی راحت طلب میشن. اگه ثروتمندارو بررسی کنین، میبینین که یک جا بند نمیشن. هی جابجا میشن. اونها متحرکن. درمورد خونه حرف نمیزنن!
وارن بافت و بیل گیتس در مورد جایی که زندگی میکنن، حرف نمیزنن. اونها درباره جاهایی که میرن، صحبت میکنن. اونها به ملاقات پول میرن. اونها دنبال ثروت میرن. اونها برای ارتباطات میرن.»
گری وی: «مردم به طرز حیرت آوری همه چیزو میپذیرن. اگر واقعا باور کنن که خالص ترین شکلشه. من فکر میکنم که کمتر قابل قبول میشدم اگر خطرگریز بودم. واقعا میگم. مردم شما رو میپذیرن. مردم همه چیز رو میپذیرن. فقط خودتون باشین. خودت باش و به وضوح مردم دوس دارن که عکس العمل نشون بدن.»
«وقتی که شما تظاهر کنین و قصد بدی داشته باشین. میگن: این مزخرفه و ما ازتون “متنفر” میشیم! اما در حقیقت معتقدم که ما عشق رو به کسی که میدونیم تظاهر میکنه، نمیدیم. و این افراد سعی میکنن که تظاهر کنن تا خودشونو با روند موجود تطبیق بدن. برا همینه که من با چنین بازاری هرگز تطبیق پیدا نمی کنم. چون فکرم اینه که به من احترام نخواهند گذاشت.»
«من میدونم که هدفم چیه. پس چرا باید بترسم؟ من میخوام بزرگترین ساختمون شهر رو بسازم. این منم و میدونین چطور این کار رو انجام میدم؟ با ساختن بزرگترین ساختمون شهر. و خیلی از مردم میخوان که بزرگترین ساختمون شهر رو بسازن و میدونین چطور میخوان این کار رو بکنن؟ با از بین بردن ساختمونهای دیگران.»
کیوساکی: «فقر یک مفهوم قابل انتقاله. داخل خانواده آموزش داده میشه و متوسط بودن در جامعه هم داخل خانوادهها آموزش داده میشه. پس مردمی که الان توی خونه نشستن. اونهایی که با مشکلات مالی درگیرن یا نگرانیهای مالی دارن یا صرفا ناراحتن، ممکنه پول زیادی هم به دست میارن اما از کاری که میکنن، ناراحتن. این احتمالا به شما آموزش داده شده.»
«الگوی برتری که به شما معرفی شده این بوده که یک شغل پیدا کنین، سخت کار کنین. شما هیچوقت ثروتمند نمیشین یا ثروتمندا شیطانن و هرچیزی از این قبیل. تا وقتی که طرز فکرتون رو عوض نکنین، پول هیچ کمکی بهتون نمیکنه. ما مردمی رو میبینیم که توی لاتاری برنده میشن. مردمی که پول زیادی به دست میارن اما اونها هنوز همین مشکل رو دارن. چون اونها ذهن فرد فقیر رو دارن.»
«اگر شما فقیر باشین، همیشه فقیر میمونین. درک این برای مردم واقعا سخته! پول به همین سرعت غیبش میزنه. مثل بیشتر ورزشکاران حرفهای. میدونین اونها میلیونها دلار درآمد دارن و ۶۵ درصدشون ۵ سال بعد از بازنشستگی ورشکست میشن. این اتفاق به این دلیل هست که اونها از فقیرترین خانوادهها میان. حالا اگر شما این رو بهشون بگین، خیلی ازتون عصبانی میشن. میگن این ایراد یک ثروتمند نیست. میگن شما و دشمنام منو غارت کردین. دولت منو غارت کرد.»
«متاسفانه همون طور که آقای لیپتون گفتن این به صورت ژنتیکی منتقل میشه. این چیز ترسناکیه!»
کوردون: «این جالبه که وقتی به چیزی تعهد داری، استعدادهای کوچک به صورت اتوماتیک خودشون رو نشون میدن. این واقعا پدیده شگفت انگیزیه. این توی تمام مشاغل من اتفاق افتاده. وقتی که من کاملا متعهد میشم، کسی برای من چیزی میاره. مثلا نگاه میکنین و چشماتون باز میمونن و اتفاقی متوجه میشین که اون بسته مثلا توی یک بسته دیگه پیچیده شده و دستتون رسیده، طوری که شما فکرشم نمیکردین. مثل سخت کوشی یا مثل یک صدا یا مثل یک فرد یا… میدونین… ممکنه از یک جهت متفاوت بیاد که شما فکرشو نمیکردین یا همراه یک پیشنهاد که شما دوست داشتین دربارهش بخونین و در واقع به دردتون هم نمیخورده.»
«مثلا در سرتاسر شغل من اینها از انواع راههای عجیب و غریب برام اومدن. اگر شما کمک بخوایین و یک نفر جلوی در ظاهر بشه، ممکنه بذارین بیاد داخل. صرف نظر از هرچیزی که توی بسته هست یا هرچیزی که شما دربارهش شنیدین. این واقعا برای من عالی بوده.»
گری وی: «اوکی تو چند سالته؟ چهل و چهار سال. من ۴۰ سالمه. میبینی چقدر احساس جوونی میکنیم؟ وقتی ۲۶ سالت بود، اصلا به این فکر میکردی که وقتی ۴۴ سالت بشه، همچین حسی داشته باشی؟ نه! فکر میکردی جوونی تموم شد دیگه! تو چند سالته؟ ۲۹! به وقتی که ۴۰ سالت بشه، فکر کن! من وقتی ۲۵ سالم بود، فکر میکردم که ۴۰ سالگی همه چی تموم میشه و این حس رو هم نداشتم که در اون سن باید شروع کنم.»
«البته آدما وقتی ۲۶ ساله شونه، خیلی عجولن. اگر این رو به همه اون پسرها و دخترهایی تو خیابون هستن، بگی، توی چهرهشون یک گیجی میبینی. چون هر چیزی که تماشا میکنن سریال و سینما و موسیقی و همه چیز مربوط میشه به “در لحظه بودن و همین الان” و چنین آدمایی تو سریالها و… وقتی تو اینستاگرام فالوشون میکنی… که این یک فاجعهس… اونها فقط کارشون اینطوریه که همهش درباره داشتن تفریح و هواپیمای شخصی و شما هم میتونین موفق بشین و… دوره من رو ثبت نام کنین و بخرین. همه هم فریب اینارو میخورن.»
«خب من از این اوضاع خوشم نمیاد اول از همه میخوام که حرفام به تاریخ روزش صحیح باشن. هیچ کس ابدا بعد از تماشای ویدیوی من نگه پر از چرت و پرت بود. من از این خوشم میاد. خب دو اینکه من میخوام اسمم همه گیر بشه. من همیشه مجذوب سیاست مدارها و چهرههای جهانی میشم. مثل وینستون چرچیل. تفکر اون به گسترش خودش ادامه داد. درسته؟ من این رو میخوام. وقتی که مُردم، میخوام که وقتی توی زمین با آرامش خوابیدم. بدونم که افسانه من داره گسترش پیدا میکنه. من این رو میخوام. من این رو توی دنیای کسب و کار میخوام.»
«پس من یک توصیه واقعی میکنم و یک توصیه واقعی اینه که وقتی شما ۱۹ سالتونه و میتونین که ۷ سال تمام رو به آموختن مهارتهای لازمتون بگذرونین، منتورها رو ملاقات کنین، صبور بمونین و به یک چشم بهم زدن شما ۲۶ سالتونه. شما تمام زندگیتونو پیش روی خودتون میبینین و تازه یک کار بنیادی بزرگی هم کردین تا ادامهش بدین و موفق بشین.»
کیوساکی: «میدونین من بد شانسی هم آوردم. من هم شکست مالی داشتم. آدمایی داشتم که از پشت به من خنجر زدن. اما همه اینها خوبن. چون من به این وسیله رشد کردم. این معنویته! شما آدمهایی رو میشناسین که از اشتباه کردن میترسن. مثل تدریس توی مدرسه. اونها هیچوقت رشد نمیکنن. چون در معنویت هم خوب وجود داره هم بد. هم درست وجود داره و هم غلط. هم بالا وجود داره و هم پایین.»
«بیشتر مردم نمیخوان که درست باشن. میخوان فقط مثبت باشن. خب شما نمیتونین همچین چیزی رو داشته باشین، این واقعیت نداره! و دلیل اصلی موفق نبودن یک آدم فقیر اینه که هنوز شکست نخورده. میدونی انقدر با احتیاط بازی میکنن تا هیچ اشتباهی انجام ندن. درست طبق چیزی که تو مدرسه یاد گرفتن و معنیش اینه که چیزی یاد نخواهند گرفت. این دلیلیه برای اینکه سیستم مدارس از پایه خرابه! این کار عملا ضدآموزشیه! “اشتباه نکنین و کمک نخوایین” چیزیه که در مدرسه میگن.»
«اگر من درخواست کمک نمی کردم که… میدونین من حسابدار دارم، وکیل، بانکدار و همه اینها رو دارم. من مثل یک تیم راگبی وارد کسب و کارم میشم. بووم… بووم! حریف رو لت و پار میکنیم. اما یک آدم ضعیف، اول کارش وایمیسته و میگه: نه من یک دانشجوی رتبه برترم و من میخوام این کار رو تنهایی راه بندازم. بعد یک دسته بازیکن راگبی میریزن روی سرش. بعد میگه اونا جوانمردانه بازی نمیکنن! نخیر. تو مثل احمقا بازی میکنی. تو باید تیم داشته باشی. باید حسابدار و وکیل و بانکدار و همه اون افراد رو داشته باشی. اما اگر اون افراد رو استخدام نکردی، پس من میگم کلا بازی نکن. بازیِ کسب و کار، بازی حسابدارها و وکیلها و بانکدارهاست و متنفرم از این که بگم ولی بازی سیاست مدارها هم هست. میدونین… باید بازی رو بشناسین.»
کوردون: «من سخت کوشی نمیخوام. من موفقیت و پیشرفت رو میخوام. من نمیخوام که زورکاری کنم. من میخوام که یک ماشین درست کنم که پول میسازه. من به خاطر پول شرمنده نیستم. من پول میخوام؛ یک عالمه هم پول میخوام. من میخوام که پول اهدا کنم. من میخوام که پول زیادی جمع کنم. شما نمیتونین این کار رو بکنین، اگر بیپول باشین.»
شما چه ذهنیتی نسبت به این مسائل دارین؟
ما دوست داریم نظر شما رو بدونیم
برچسب های مهم
تقریبا با هر معیاری، ریچارد برنسن در بالاترین نقطه ی موفقیت سنج زندگی قرار می گیره. مولتی میلیاردر معروف اولین کسب و کارش رو وقتی که نوجوان بود راه انداخت. تا 20 سالگی کسب و کار ضبط موسیقی با سفارش ایمیلی رو راه انداخت و تا 22 سالگی زنجیره ای از فروشگاه های ضبط رو اداره می کرد. او گروهی از شرکت ها و مجموعه ها رو شامل هواپیمایی، ضبط، پست، موبایل، هتل، کشتی و… با برند Virgin تاسیس کرده است.
اما فقط توانایی او در ایجاد موفقیت کارآفرینانه نیست که اون رو متفاوت می کنه. برنسن همیشه تو حالت “خوشحالی” قرار داره. وقتی درگیر یک ورزش بیرونی یا یه سرگرمی شدید نباشه، در حال گذروندن زمان کنار خانواده و دوستانشه که واقعا به نظر میاد عاشقشونه.
طبق گفته برنسن، ایجاد چنین زندگی ای واقعا ساده است؛ به دیگران عشق بورز، نسبت به هرچیزی که داری شاکر باش، مهربان و اندیشمند باش و “هرگز نگو نه! فقط ادامه بده تا در آخر موفق بشی”.
خب بهتره نکاتی از استاد موفقیت و خوشحالی رو مرور کنیم. از این هشت نکته ی ویژه استفاده کنین و زندگی محشرتون رو بسازین.
خیلی زیاد، آدما موفقیت شون رو با اینکه چقدر پول به دست میارن می سنجن اما برنسن به ما اطمینان میده که اگه ما سرگرم میشیم و مشغول تبدیل دنیا به یک جای بهتری هستیم، پول خودش سراغمون میاد.
برنسن در یک مقاله از صفحه ی لینکداینش نوشته: ” این یه درک اشتباه ولی رایجه که پول معیار هر کارآفرینی برای موفقیته. نه نیست و نباید که باشه. من وارد هیچ کسب و کاری نشدم که بابتش پول دربیارم.”
فرقی نداره تو زندگی تون به چی دست پیدا کردین، شما باید همیشه احساس کنین کار بیشتری برای انجام دادن هست. موفقیت یه هدف جاریه. یعنی تلاش برای ادامه دادن رشد اما قدردانی از هرچیزی که در لحظه دارین.
مثل خیلی از ما برنسن هم عاشق تکنولوژیه اما هم چنین محدودیت هاش رو هم می بینه به خصوص وقتی بین اون و افرادی که براش مهمن قرار بگیره. هیچ چیزی نمیتونه جای یک مکالمه ی رو در رو یا بودن در لحظه رو بگیره و میگه برای این، شما باید دستگاه هاتون رو کنار بذارین.
برنسن تلاش سختی میکنه که توجه ش رو روی هرکسی که باهاشه بذاره. روی گوش دادن فعالانه کار می کنه و حین ملاقاتش یادداشت برمی داره و کنار گذاشتن موبایلش رو نکته مهمی میدونه تا توجهش رو متمرکز فضای جمعی خانواده ش موقع شام خوردن کنه. او حتی به بقیه توصیه می کنه که وقتی در یک مراسم اجتماعی هستن فناوری هاشون رو کنار بذارن… حداقل برای مدت کمی.
“ما همه مون میتونیم در زندگی هامون بیشتر در لحظه باشیم. من واقعا معتقدم که بودن در لحظه کلید خوشبختی و موفقیته و دائما چسبیده به گوشی بودن میتونه تاثیر بزرگی روی روابط تون بذاره.”
برنسن میگه اگه سرگرم کننده نیست، دارین اشتباه انجامش میدین. در هر کاری که می کنین، شما باید راه هایی برای لذت بردن از زندگی تون و قدردانی ازش پیدا کنین. به عبارت دیگه، شما باید زندگی کنین تا کار کنین چون کار سرگرم کننده و لذت بخشه.
“سرگرمی یکی از مهمترین ها و کم اهمیت دانسته شده ترین اجزای هر اقدام موفقیت آمیزه”. به گفته ی برنسن در کتابش با عنوان : مسیر Virgin؛ هرچیزی که در مورد رهبری می دونم
برنسن جای دیگه گفته که وقتی دیگه از پروژه ای لذت نمی بره وقتشه که اون رو کنار بذاره. “اگه سرگرم نمی شین، پس احتمالا وقتشه که ترکش کنین و چیز دیگه ای امتحان کنین.” پس از اتلاف وقت روی چیزایی که ازشون متنفرین یا حوصله سر برن، دست بردارین. چون این ها خوشی و خوشحالی رو از زندگی تون بیرون می کشن.
یه نکته بزرگ برای خوشحالی به گفته ی برنسن پیدا کردن تفریحاتیه که میتونن باعث بشن شما وقت بیشتری رو بیرون بگذرونین. بیرون بودن کمک می کنه که با استرس و اضطراب بهتر مقابله کنین و خودش راهی برای دوباره شارژ کردن باتری هاتونه. او تاکید می کنه که: “این یه راه عالی برای تقویت روحیه تون هست و بیشتر احساس در کنترل بودن خواهید داشت.”
پیاده روی، دوچرخه سواری، موج سواری بعضی از راه های برنسن برای انرژی گرفتن دوباره با اتصال به طبیعت هستن اما شما میتونین از هر روش ساده ای در حد قدم زنی در پارک یا وقت گذرونی با خیره شدن به ماه در آسمون شب هم استفاده کنین.
مثل مطلبی که برنسن در فیسبوکش نوشته :”بیرون برین و به بالا نگاه کنین. شما هرگز نمیدونین ستاره ها دیگه چی رو قراره الهام کنن.”
برنسن یک بار توییت کرد: “بزرگ رویا پردازی کنین که شما با فرصت رهبری دنیا در یک ماجرای خارق العاده روبرو خواهید شد.” موفقیت برنسن با یک رویای جسورانه شروع شد که خارج از حد و اندازه ش به نظر می رسید. او در اوایل 20 سالگیش بود که Virgin Records رو به راه انداخت و وارد صنعت موسیقی شد.
همه بهش گفتن که جواب نمیده ولی بهشون گوش نداد. هیچ تضمینی نبود که موفق بشه اما باورش به رویاش به انگیزه ش انرژی داد که به جلوتر رفتن ادامه بده.
رویاهای ما کسی که هستیم رو می سازن. اگه جرات تصور کردنشون رو ندارین، هیچوقت نمی فهمین که شما از پس چی برمیایین.
زندگی باید یه جور تجربه ی یادگیری بزرگ باشه. ما باید همیشه به دنبال وسیع کردن ذهن هامون باشیم و خرد و آگاهی مون رو افزایش بدیم. برنسن هیچ وقت به دانشگاه نرفت. در واقع خیلی زود دبیرستان رو ترک کرد اما هرگز دست از یادگیری برنداشت. او به زندگی مثل یه کلاس دانشگاهی طولانی مدت نگاه می کنه و به دنبال یادگیری دست کم یک چیز جدید در هر روز هست.
برنس اقدامات متعدد و متنوعی رو طی دهه ها راه اندازی کرده که معمولا در حوزه هایی بودن که باهاشون آشنایی نداشته. نکته اینه که وقتی شما به یک حوزه جدید شیرجه بزنین، لازمه که سریع یاد بگیرین اما هم چنین باید برای انجامش پرانگیزه باشین. این اعتقادشه.
به گفته ی برنسن، اگه یه موقعیت عالی می بینین سراغش برین حتی اگه تو حوزه ای که باهاش آشنایی دارین یا متخصصش هستین نباشه. روی یادگیری حین جلورفتن متمرکز بشین و شانس ایجاد ارتباط های جدید رو به آغوش بکشین. خودتون رو به سمت ایجاد بیشتر فرصت هایی که خودشون رو به شما نشون میدن، هل بدین.
“واقعا مهمه که بفهمیم مهم نیست شما نمیدونین. چون شما همیشه میتونین سر در بیارین. فرصت ها رو غصب کنین و به خودتون شک نکنین”. جمله ای که در وبلاگش نوشته
برنسن هیچوقت در پذیرفتن و بله گفتن به مفاهیم، ایده ها و حرفه های جدید ترسی نداشته. این یه علت بزرگه که چرا گروه Virgin الان یک امپراتوری از 200 شرکت متنوعه. برنسن هرگز خودش رو به یک حوزه محدود نکرده؛ کارش رو شاخ و برگ داده و برای آزمایش کارهای جدید ذهنش باز بوده.
او هرکسی رو توصیه به هل دادن خودشون بیرون از محدوده امن شون می کنه. این تنها راهیه که شما واقعا میتونین ببینین تا کجا میتونین پیش برین.
برنسون نوشته: “من صادقانه میگم هیچ اتفاق خوبی در زندگی من از امنیت ذاتی محدوده ی امنم حاصل نشده. همه شون از تمام لحظاتی که شما به چالش کشیده میشین به دست میان یا جایی که فکر می کنین ای وای شاید این یه ایده خوبی نبود و بعدش به رها کردنش فکر می کنین، اگه بتونین از این مرحله ی شکاکی گذر کنین و به سمت دیگرش برسین، من به شما قول میدم، اون موقع اتفاقای خوب رخ میدن.”
طبق گفته ی برنسن، برای پیداکردن کمی از خوشحالی در هر روز و اگه میتونین هر لحظه، وقت بذارین. خوشحالی نتیجه ی موفقیت نیست اما خوشحالی اگه باشه کنارتون میتونه در موفق شدن به شما کمک کنه.
“من میدونم که برای داشتن یه زندگی فوق العاده خوش شانس بودم و خیلی از آدما ممکنه فکر کنن که موفقیت کاری من و ثروتی که باهاش به دست اومده برای من خوش حالی آوردن. اما نه! اینطور نبوده. در واقع برعکسش درسته. من موفقم، ثروت مندم چون خوش حالم.” از نوشته های برنسن در وبلاگش.
برنسن به ما توصیه می کنه که دست از دنبال کردن خوشحالی به عنوان یک هدف خیلی دور یا غیرقابل دسترس برداریم. خوشحالی درست مقابل شماست؛ فقط کافیه اون رو بشناسین و تصاحبش کنین.
میگه: ” وایستین و نفس بکشین. سالم باشین. کنار دوستان و خانواده تون باشین. مراقب کسی باشین و اجازه بدین کسی مراقب شما باشه. جسور باشین. برای دقایقی فقط باشین.”
برچسب های مهم
تقریبا تمام ایده های عالی از طریق یک فرآیند خلاقانهی مشابهی حاصل میشن و این مقاله چگونگی عملکرد این فرآیند رو شرح می ده. درک این موضوع مهمه چون تفکر خلاقانه یکی از مفیدترین مهارتهایی هست که شما میتونین داشته باشین. تقریبا هر مشکلی که در کار و زندگی باهاش مواجه بشین میتونه با راه حل های خلاقانه، تفکر جانبی و ایده های نوآورانه حل بشه.
هرکسی میتونه یاد بگیره با این پنج قدم خلاقیتش رو پرورش بده. این به معنی آسونی خلاق بودن نیست. آشکارسازی نبوغ خلاقانهی شما به جسارت و هزاران تمرین نیاز داره. البته، این آموزش پنج قدمی باید بتونه فرآیند خلاقانه رو تغییر شکل بده و مسیر رو به تفکر نوآورانه رو روشن کنه.
برای توضیح عملکرد این فرآیند، اول با یک داستان کوتاه شروع می کنیم.
در دهه ی ۱۸۷۰ میلادی، روزنامه ها و چاپ گرها با یک مشکل خیلی خاص و خیلی هزینه بری مواجه بودن. عکاسی یک روند جدید و جذابی در اون زمان بود. خوانندهها میخواستن تصاویر بیشتری ببینن اما کسی نمیدونست چطور میشه عکس ها رو سریع و ارزان چاپ کرد.
برای مثال، اگه یک روزنامه در دهه ۱۸۷۰ میخواست تصویری رو چاپ کنه، باید کارمزدی به یک حکاک میداد تا یک کپی از تصویر رو به روی صفحه ی استیلی قلم زنی کنه. این صفحات برای چسبوندن تصویر روی صفحه استفاده میشدن اما بعد از مدتی استفاده میشکستن. این فرآیند حکاکی تصویر رو میتونین تصور کنین که چقدر زمان بر و گران قیمت بود.
مردی که راه حلی برای این مشکل اختراع کرد فردریک یوگن ایوز بود. تلاش او منجر به این شد که یک صفشکن در حوزهی عکاسی باشه و بیش از ۷۰ مورد اختراع تا آخر دوران حرفه ایش به ثبت رسوند. داستان خلاقیت و نوآوری او که الان درموردش صحبت می کنیم، یک مطالعهی مفید برای درک ۵ قدم کلیدی پرورش خلاقیت محسوب میشه.
فرآیند چاپ توسط فردریک یوگن ایوز با روشی به اسم “چاپ سایه رنگ” با هدف تجزیه ی یک عکس به مجموعه ای از نقاط کوچک توسعه پیدا کرد. عکس شبیه کلکسیونی از نقطه ها در کنار هم دیگه میشه اما اگه از فاصلهای عادی دیده بشن، نقاط با هم ترکیب میشن و تصویری از سایه های متغیر خاکستری تشکیل میدن.
ایوز به عنوان یک کارآموز چاپ کننده از ایتاکا در نیویورک شروع به کار کرد. بعد از دو سال یادگیری چم و خمهای فرآیند چاپ، شروع به مدیریت یک آزمایشگاه عکاسی در نزدیکی دانشگاه کورنل کرد. او بقیهی سالهای آن دهه را صرف آزمایش روش های جدید عکاسی و یادگیری درمورد دوربین ها، چاپ گرها و لنزها کرد.
در ۱۸۸۱، ایوز تلالویی از بینشی مربوط به یک روش چاپ بهتر داشت. “هنگام کار با دستگاه قالب ساز تصویر در ایتاکا، در مورد مشکل فرآیند سایه رنگ مطالعه داشتم”. ایوز گفته: “یک شب در رختخواب در مورد این مشکل با غباری ذهنی به خواب رفتم و لحظهی بیداری در صبح درست قبل از اینکه چشمهام سقف رو ببینه، کل پروسهی عملی شونده و تجهیزات لازم رو دیدم.”
ایوز به سرعت بینشش رو به واقعیت ترجمه کرد و اختراع چاپی خودش رو در ۱۸۸۱ ثبت کرد. بقیه سالها رو صرف بهبود اون کرد و در ۱۸۸۵ تونسته بود فرآیند ساده سازی شده ای که نتایج بهتری هم تحویل می داد کامل کنه. فرآیند ایوز، همونطور که میشه حدس زد هزینهی چاپ عکس ها رو تا ۱۵ برابر کمتر کرد و راهکارش تا ۸۰ سال بعد به عنوان روش استاندارد چاپ باقی موند.
خب، حالا بهتره در مورد درس هایی که از ایوز در مورد فرآیند خلاقیت میتونیم یاد بگیریم، صحبت کنیم.
در ۱۹۴۰، جیمز وب یانگ مدیر یک آژانس تبلیغاتی راهنمای کوتاهی با عنوان ” تکنیکی برای تولید ایدهها” منتشر کرد. در این راهنما، او مفهوم ساده اما عمیقی در مورد تولید ایده های خلاقانه مطرح کرد.
طبق گفته ی یانگ، ایده های نوآورانه وقتی رخ میدن که شما ترکیبهای جدیدی از عناصر قدیمی رو توسعه داده باشین. به عبارت دیگه تفکر خلاقانه به معنی تولید چیز جدیدی از روی یک لوح خالی نیست بلکه بیشتر یعنی الهام گرفتن از هرچی که الان وجود داره و ترکیب این تکه ها و قطعه ها به شکلی که قبلا انجام نشده باشه.
مهمتر از همه، توانایی تولید ترکیب های جدید روی پاشنه ی توانایی شما در دیدن رابطه های بین مفاهیم میچرخه. اگه شما بتونین ربط جدیدی بین دو ایده ی قدیمی ایجاد کنین، شما یه حرکت خلاقانه زدین.
یانگ معتقد بود این فرآینده ارتباط خلاقانه همیشه در پنج مرحله رخ میده.
اول، شما یاد می گیرین. در این مرحله تمرکز شما روی یک یادگیری مواد خاص مستقیما مرتبط با کار و دو یادگیری مواد معمول ضمن غرق شدن در گستره ی وسیعی از مفاهیم خواهد بود.
در این مرحله شما با نگاه کردن به واقعیت ها از زوایای مختلف و آزمایش اون ها با تناسب دادن ایده های متنوع با یکدیگر، هرچی رو که یاد گرفتین بازرسی می کنین.
بعد، شما مساله رو به طور کامل خارج از ذهنتون قرار می دین و سراغ انجام کار دیگه ای میرین که براتون جذابه و به شما انرژی میده.
یه جایی، اما فقط بعد از متوقف کردن تفکر در مورد مساله، ایده تون به همراه یک تلالویی از چشم انداز و انرژی بازسازی شده دوباره سراغ شما میاد.
برای موفقیت آمیز شدن هر ایده ای شما باید اون رو در بیرون آزاد کنین، در معرض انتقاد قرار بدین و در صورت نیاز اون رو تطبیق بدین.
فرآیند اجرا شده خلاقانه توسط فردریک یوگن ایوز یک مثال عملی کاملی از این پنج قدمه.
اول، ایوز مواد جدیدی رو جمع کرد. او دو سال روی کار کردن به عنوان کارآموز چاپ گری وقت گذاشت و بعد چهار سال مدیر آزمایشگاه عکاسی در دانشگاه کورنل بود. این تجربه ها مواد زیادی برای بازی کردن و ساختن ارتباط هایی بین عکاسی و چاپ گری به او داد.
دوم، ایوز شروع به کار ذهنی روی هر چیزی که یاد گرفته بود کرد. در ۱۸۷۸، ایوز تقریبا تمام وقت خودش رو صرف آزمایش روش های جدید می کرد. او به طور پیوسته در حال سر هم بندی و آزمایش راه های مختلفی از کنار هم گذاری ایده ها می کرد.
سوم، ایوز از مساله دوری گرفت. در این مرحله، او قبل از تلالو بینشش برای چند ساعت به خواب رفت. اجازه دادن به اینکه چالش های خلاقانه برای مدت های زمانی زیادی از بررسی خارج باشن میتونه به خوبی جواب بده. صرف نظر از اینکه چه قدر دور میشین، شما لازم هست کاری انجام بدین که درگیرتون می کنه و ذهنتون رو کامل از مساله دور می کنه.
چهارم، ایده ش سراغش اومد. ایوز با راه حلی برای مشکلش که جلوتر از خودش ظاهر شده بود، بیدار شد. به عنوان نظر شخصی میتونم بگم خودم معمولا وقتی که در حال دراز کشیدن برای خواب هستم ایدههای خلاقانه رو پیدا می کنم. وقتی به مغزم اجازهی توقف فعالیت روزانه رو میدم، راه حل به سادگی ظاهر میشه.
نهایتا، ایوز روی اصلاح ایده ش برای سال ها کار کرد. درواقع، اونقدر ابعاد زیادی از فرآیند رو بهبود داد که اون رو به عنوان اختراع دومی ثبت کرد. این یه نقطه ی بحرانیه و معمولا نادیده گرفته میشه. عاشق نسخهی اولیه از ایده شدن اتفاق آسونیه ولی ایده های بزرگ همیشه تکامل یافته ان.
به طور کلی، خلاق بودن به معنی اولین یا تنها بودن در رسیدن به یک ایده نیست. بیشتر، خلاقیت یعنی ارتباط دادن ایده ها.
برچسب های مهم
ما دوست داریم خودمون رو یک آدم عقلانی ببینیم. اما نیستیم. خبر خوب اینه که این فقط مشکل ما نیست. همه ی ما آدما غیرعقلانی هستیم.
برای مدت زیادی، پژوهشگران و اقتصاددانان باور داشتن که آدما تصمیم های منطقی و خوب ملاحظه شده ای میگیرن. در دهه های اخیر البته، پژوهشگران متوجه طیف وسیعی از خطاهای ذهنی شدن که تفکر ما رو از روی ریل خارج می کنن. بعضی مواقع ما تصمیمات منطقی می گیریم اما خیلی وقت ها ما انتخاب هایی احساسی، غیرعقلانی و گیج کننده می کنیم.
روانشناسان و پژوهشگران رفتاری عاشق کند و کاو این اشتباهات ذهنی مختلف هستن. ده ها نمونه از اون ها وجود داره و همه شون اسم های جالبی مثل “اثر قرار رفتن در معرض محضیت” یا “مغالطه ی روایی” دارن. اما امروز قصد درگیری با اصطلاحات علمی ماجرا نداریم. به جاش، در مورد خطاهای ذهنی صحبت می کنیم که بیشتر در زندگی ما پیش میان و قصدمون اینه به زبان ساده و قابل درک مطرحشون کنیم.
اینجا پنج نمونه رایج خطاهای ذهنی که شما رو در گرفتن تصمیم های خوب متزلزل می کنن معرفی می کنیم.
امروزه تقریبا خروجی هر رسانه ی آنلاین محبوبی پرشده از تعصب بقا. هرجایی که شما مقاله هایی با عناوینی مثل “هشت موردی که افراد موفق هر روز انجام میدن” یا “بهترین توصیه ی رسیده از ریچارد برنسن” یا “چطور لبرون جیمز در فصل تعطیلات تمرین می کند” ببینید، شما در معرض یک فعالیت تعصب بقا هستین.
تعصب بقا به تمایل ما به تمرکز روی برندگان یک موضوع خاص و تلاش برای یادگیری از اونها برمی گرده که که باعث میشه کاملا بازنده هایی رو که همون استراتژی ها رو به کار می برن از یاد ببریم.
ممکنه هزاران ورزشکار باشه که خیلی شبیه به لبرون جیمز تمرین می کنند اما هیچوقت وارد NBA نشدن. مشکل اینه که هیچ کسی درمورد اینها چیزی نمیشنوه. ما فقط از کسایی که موفق به نجات پیدا کردن شدن می شنویم. پس ما استراتژی ها، روش ها و توصیه ی یک نجات یافته رو بیش از حد ارزش گذاری می کنیم و این واقعیت رو که همون استراتژی ها، روش ها و توصیه برای خیلی از افراد جواب نداده، نادیده می گیریم.
مثال دیگه: “ریچارد برنسن، بیل گیتس و مارک زاکربرگ همه از مدرسه خارج شدن و میلیاردر شدن! شما برای موفقیت به تحصیل نیاز ندارین. کارآفرین ها فقط لازمه که اتلاف وقتشون رو در کلاس ها متوقف کنن و شروع به کار کنن.”
کاملا ممکنه که ریچارد برنسن در کنار مسیری که رفته موفق شده نه به خاطر اون. به ازای هر برنسن، گیتس و زاکربرگ، هزاران کارآفرین دیگری هستن که در پروژه هاشون شکست خوردن. حساب های بانکی پر از بدهی دارن و مدارک علمی شون نصفه مونده. تعصب بقا مطلقا نمیگه که یک استراتژی ممکنه برای شما درست کار نکنه بلکه میگه ما واقعا نمی دونیم که اون استراتژی آیا اصلا خوب کار می کنه یا نه.
وقتی برنده ها یادآوری میشن و بازنده ها فراموش میشن، گفتن اینکه یک استراتژی خاص میتونه منجر به موفقیت بشه یا نه، خیلی سخت میشه.
ضررگریزی یعنی تمایل ما به ترجیح قدرت مند ما در جلوگیری از ضرر نسبت به کسب دستاوردها. پژوهشها نشون میدن که اگر کسی به شما 10 دلار بده به اندازه کمی خوشحال میشین و اگه شما 10 دلار از دست بدین ناراحتی واقعا بیشتری در کاهش رضایت تون تجربه می کنین. بله، واکنش ها مقابل هم هستن اما در اندازه ها با هم برابر نیستن.
تمایل ما در جلوگیری از ضرر منجر میشه ما تصمیمات مسخره ای بگیریم و رفتار ما خیلی ساده برای حفظ چیزهایی که الان داریم، تنظیم بشه. ما طراحی شدیم که نسبت به چیزهایی که مالکشون هستیم محافظه کار باشیم و این میتونه باعث بشه این موارد رو در مقایسه با انتخاب هایی که داریم، بیش از حد ارزش گذاری کنیم.
برای مثال اگه شما یک جفت کفش جدید بخرید میتونه کمی خوشحالتون کنه. البته حتی اگه هیچ وقت هم اونارو نپوشیده باشین، از دست دادن اون ها چند ماه بعدتر میتونه به شدت دردناک باشه. شما اصلا از اون ها استفاده نمی کنین اما به دلایلی دلتون نمیاد اونارو از دست بدین. ضررگریزی!
مشابها، ممکنه ذره ای بابت برخورد با چراغ سبز در مسیرتون به محل کار حالتون خوب بشه ولی موقع برخورد با ماشینی که جلوتون تو چراغ سبز وایستاده و مانع میشه که بتونین در اون موقعیت از چهارراه عبور کنین، به شدت میتونین عصبی بشین. از دست دادن موقعیت عبور از چراغ خیلی دردناک تر از لذت عبور راحت از چراغ سبزه.
دسترس پذیری اکتشافی به اشتباه رایج مغز ما در قبول و فرض درستی مثال هایی که راحت تر به ذهن میان به عنوان موارد خیلی مهم یا رایج، اطلاق میشه.
برای مثال طبق پژوهشی توسط استیون پینکر در دانشگاه هاروارد نشون داده میشه که ما اکنون در کم خشونت ترین دوران تاریخ زندگی می کنیم. نسبت به قبل، جمعیت زیادتری در این عصر در صلح زندگی می کنن. آمار خودکشی، تجاوز، آزارجنسی و کودک آزاری در حال کاهشن.
خیلی از افراد با شنیدن این آمار غافل گیر میشن. برخی همچنان به انکارشون ادامه میدن. اگه الان صلح آمیزترین دوران تاریخه پس چرا الان این همه جنگ وجود داره؟ چرا من هر روز اخبار تجاوز، قتل و جنایت میشنوم؟ چرا همه درمورد آمار زیادی از ترورسیم و تخریب صحبت می کنن؟
به دسترس پذیری اکتشافی خوش اومدین!
جواب اینه که ما نه تنها در صلح آمیزترین دوران زمان زندگی می کنیم بلکه در بهترین دوران مورد گزارش قرار گیرنده ی تاریخ هم هستیم. اطلاعات از هر فاجعه ای یا جنایتی بیشتر از قبل و گسترده تر قابل دسترسه. یک جستجوی سریع در اینترنت تمام اطلاعات لازم درمورد فعالیت تروریستی مد نظرتون رو بهتر از هر روزنامه ای که در 100 سال قبل میتونست، نمایش میده.
آمار کلی رویدادهای خطرناک در حال کاهشه، اما احتمال شنیدن اخبار یکی از اون ها یا خیلیاشون در حال افزایشه. چون این رویدادها به طور آماده ای در ذهن ما هستن، مغز ما فرض می کنه که با تکرار خیلی بیشتری از واقعیتشون در حال وقوع هستن.
ما اثر چیزهایی رو که یاد می گیریم بیش از حد ارزش گذاری می کنیم و تخمین می زنیم و تکرار پذیری رویدادهایی رو که درموردشون چیزی نمیشنویم، کم تر از حد ارزش گذاری می کنیم.
یه ساندویچی تو مرکز شهر هست که به ساندویچ های خوشمزه با پنیر معروفه. رو منوهاش، خیلی بزرگ می نویسه “محدودیت 6 پنیر در هر ساندویچ”
اولین فکر ما اینه که : این خیلی چرته! کی شیش نوع پنیر رو ساندویچش سفارش میده؟
فکر دوم مون : کدوم شیش تا رو میخوام انتخاب کنم؟
ممکنه هنوز متوجه نشین که مالکان فست فود چقدر باهوش بودن تا وقتی که در مورد لنگراندازی یاد بگیرین. می بینین… معمولش اینه که فقط یک نوع پنیر برای ساندویچ انتخاب کنیم اما وقتی متن “محدودیت شیش نوع پنیر” روی منو رو می بینیم، ذهن مون روی عددی خیلی بیشتر از حالت عادی، لنگر انداخته.
بیشتر آدما شیش نوع پنیر انتخاب نمی کنن اما اون لنگر کافیه که از میانگین یک یا دو یا سه تکه پنیر بالاتر بیان و پول بیشتری برای هر ساندویچ بدن. شما به هدف یک وعده ی معمولی وارد میشین اما موقع خروج از اینکه چطور 14 دلار به یه ساندویچ پول دادین در تعجبین.
این اثر در طیف وسیعی از مطالعات پژوهشی و محیط های تجاری تکرار شده. برای مثال، صاحبان کسب و کارها فهمیدن که اگه شما بگین “محدودیت 12تایی برای هر مشتری هست”، بعدش مردم دو برابر بیشتر از وقتی که “بدون محدودیت” تبلیغ کرده باشین خرید می کنن.
در یک مطالعه، از داوطلبان پرسیده شد که فکر می کنن چند درصد کشور های آفریقایی در سازمان ملل عضو هستن. قبل از حدسشون البته، باید چرخکی رو می چرخوندن که میتونست روی یکی از دو عدد 10 و 65 بایسته. وقتی روی 65 می ایستاد، متوسط حدس ها حدود 45 درصد بود و وقتی روی 10 می ایستاد، متوسط حدس ها تقریبا 25 درصد بود. این اختلاف 20 تایی میتونست صرفا حاصل لنگراندازی حدس بین دو عدد بالا و پایین درست قبل از حدسشون باشه.
شاید پرتکرارترین جایی که در مورد لنگراندازی صحبت میشه قیمت گذاری باشه. اگه تگ قیمت یک ساعت جدید 500 دلار باشه ممکنه نسبت به بودجه ی خودتون اون رو خیلی گرون بدونین. اما اگه وارد مغازه ای بشین که اول ساعتی 5000 دلاری در ویترین ببینین و بعدش یه گوشه ای ساعت 500 دلاری به چشمتون بخوره به نظرتون منصفانه خواهد اومد. خیلی از محصولات گرون که توسط کسب و کارها فروخته میشه انتظار فروش با تعداد زیادی ازشون نمیره، اما اونا نقش خیلی مهم لنگراندازی ذهن شما و ارزون تر به نظر رسیدن محصولات متوسط دیگه در ذهن شما رو به خوبی بازی میدن.
پدربزرگ همه شون! تعصب تایید یعنی گرایش ما به جستجو برای اطلاعات مطلوبی که باورهای ما رو تایید می کنن و به طور همزمان نادیده گرفتن یا کم ارزش پنداشتن اطلاعاتی که متضاد با باورهای ما هستن.
به عنوان مثال، شخص الف باور داره که تغییر آب و هوا یه مساله ی جدیه و فقط ماجراهایی درمورد مکالمات محیط زیستی، تغییر آب و هوا و انرژی های تجدیدپذیر جستجو و مطالعه می کنه. در نتیجه، شخص الف به تایید و حمایت از باورهای فعلیش ادامه می ده.
در همون حین شخص ب تغییر آب و هوا رو مساله ای جدی نمیدونه و چیزی که جستجو می کنه مطالب و ماجراهایی درمورد این هست که چطور تغییر آب و هوا یه افسانه است، چرا دانشمندان دچار اشتباهن و چطور همه ی ما فریب خوردیم. در نتیجه شخص ب هم به تایید و حمایت از باورهای فعلی خودش ادامه می ده.
تغییر ذهنیت شما خیلی سخت تر از چیزیه که به نظر میاد. هرچه بیشتر به چیزی باور داشته باشین، بیشتر هر اطلاعاتی رو که مقابلش باشن فیلتر می کنین و نادیده می گیرین.
این الگوی فکری رو تقریبا به هر موضوعی میتونین تعمیم بدین. اگه فقط یه تویوتا کمری خریده باشین و فکر کنین که بهترین ماشین بازاره، طبیعتا هر مطلبی که این ماشین رو تحسین کنه میخونین. اگه مجله ای ماشین دیگه ای رو بهترین انتخاب سال معرفی کنه، شما خیلی ساده اون رو نادیده می گیرین و فکر می کنین که نویسنده های اون مجله ی خاص اشتباه متوجه شدن یا به دنبال چیزی غیر از اون چیزی بودن که شما از یه ماشین انتظار دارین.
برای ما طبیعی نیست که یک فرضیه ای رو شکل بدیم و راه های متنوعی روش آزمایش کنیم تا ثابت کنیم غلطه! در عوض، خیلی محتمله که ما یک فرضیه انتخاب کنیم، فرض کنیم درسته و فقط به دنبال جستجو و باور اطلاعاتی باشیم که اون رو تایید می کنن. اکثر آدما اطلاعات جدید نمی خوان، اونا اطلاعات تایید کننده میخوان.
وقتی که بعضی از این خطاهای ذهنی رایج رو درک کردین اولین واکنش شما ممکنه این جملات باشه که “من میخوام جلوی این اتفاقات رو بگیرم! چطور میتونم مغزم رو از انجام چنین کارهایی منع کنم؟”
سوال واردیه. اما به این راحتی ها هم نیست. به جای اینکه فکر کنین این تفکرات اشتباه نشونه ی مغز مشکل دار هست، بهتره اینطور به قضیه نگاه کنین که میانبرهای مغز شما برای فعالیت کمتر همیشه مفید نیستن. خیلی موارد قابل توجهی در زندگی روزمره داریم که این فرآیندهای ذهنی اونجاها به شدت قابل استفاده ان. شما نباید در صدد حذف این ساز و کار فکری باشین.
مشکل اینه که مغز ما اونقدر در چنین عملکردهایی ماهر شده و خیلی سریع و بی زحمت این الگوها رو وارد کار می کنه که ما از اون ها در موقعیت هایی استفاده می کنیم که به نفعمون نیستن.
در موارد مشابه، خودآگاهی معمولا بهترین راهنمای ماست. امیدوارم این مقاله کمک کرده باشه که دفعه ی بعدی این خطاها رو موقع بروز تشخیص بدین.
برچسب های مهم
51 اسلاید، حاوی کلیات (به زبان فارسی)، سنسورگذاری، نمونه سازی و بخشی از خروجیهای دستگاه سانتریفیوژ منابع مورد استفاده: •Milad Aghamolaei, Alireza SaeediAzizkandi, Abbas Ghalandarzadeh,Evaluation of fault rupturepropagation through earth dams subjected to reverse ... ...
حجم فایل : 625.8 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 9 بنام خدا فیزیک دوم دبیرستانفصل 5(چگالی) جرم یکای حجم هر جسم را چگالی یا جرم حجمی نامیده و با نشان می دهیم و یکای آن در SI ، است. بنابراین : چگالی جسم نمونه جدول چگالی اجسام جرم یک لیتر آب چند کیلوگرم است؟ مثال ... ...
حجم فایل : 135.3 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 22 بسم الله الرحمن الرحیم مدیریت ارجاع نمونه هاي بالینيدرآزمایشگاههای پزشکی در صورت وجود ارتباط بین آزمایشگاههای ارجاع با ارجاع دهنده با تدوین قرارداد، این ارتباط شفاف می گردد . نکات مهم در خصوص نحوه تدوین ... ...
حجم فایل : 964.6 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 14 گزارش کار آزمايشگاه مکانيک خاک آزمایش شماره 6 : آزمايش تراكم خاك بسمه تعالی آزمايشگاه مكانيك خاك اساتيد محترم : جناب آقاي مهندس ملاباشي جناب آقاي دکتر متين جناب آقاي بهادرياعضاء گروه : محمد مهدي حاجي زماني ... ...
حجم فایل : 342.4 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 37 بنام خدا 1 فناوري پروتکل wap 2 فهرست موضوعيفصل اول:1-مقدمه2-تاريخچه3-اهداف پروتكل وپ4-دلايل استفاده از اينترنت از طريق شبكه هاي بيسيم5-انواع موبايلهايي كه داراي قابليت وپ ميباشند6-چه افرادي در آينده از وپ ... ...
حجم فایل : 851.3 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 24 1 بررسی و ارزیابی توپولوژی در شبکه و switch 2 Switch 3 توپولوژی چیست؟ نحوه کابل بندی درشبکه های کامپیوتری را توپولوژي می گویندانواع آن1- توپولوژي خطی یا BUS 2- توپولوژي حلقه ای یا Ring3- توپولوژي ستاره ای یا ... ...
حجم فایل : 531.8 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 15 بنام خدا ریاضی چهارم دبستانتقسیم و بخش پذیری تقسیم و بخش پذیریبرای شروع درس ، با یک مثال مبحث را آغاز می کنیم .می خواهیم 17 شکلات را به بسته های 3 تایی تقسیم کنیم .می بینیم که 4 دسته ی 4 تایی درست می شود و یک ... ...
با POCKET OPTION یک معاملهگر حرفهای شوید یک پلتفرم معاملاتی قابل اعتماد برای همه هر معاملهگری میخواهد تا در بهترین شرایط سود ببرد و نمیخواهد نگران امنیت وجوه شخصی خود باشد. اولین کار واضحی که یک معاملهگر مبتدی انجام میدهد بررسی سایتهای مختلف معامله آنلاین ... ...
همه کسانی که در زمینه طراحی و ساخت مدارات الکترونیکی فعالیت می کنن و با مدارات آزمایشی سر و کار دارند با مسائل مربوط به استفاده از فیبر سوراخدار و مدارات چاپی آشنا هستند. معمولا برای پیاده سازی مدارات کوچک از فیبر های سوراخدار آماده موجود در بازار استفاده می کنیم. ولی زمانی ... ...
حجم فایل : 447.4 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 7 بنام خدا الکتریسیتهفیزیک هشتم-فصل 9 میله شیشه ای + و پارچه ابریشمی- میله پلاستیکی _ و پرچه پشمی +میله شیشه ای + و پارچه پلاستیکی _ الکتریسیته مالشی رسانا – نارساناالقای بارالکتریکیالکتروسکوپمدار الکتریکی میزان ... ...
طرح جابر نان طرح جابر نان مناسب برای پایه چهارم و پنجم دبستان به همراه دفتر کارنما .بافرمت ورد وقابل ویرایش این فایل کامل و آماده است و جهت ارائه به همکاران فرهنگی می باشد. این نمونه طرح جابر که برای شما تهیه کرده ایم و با قیمت مناسب در دسترس شما قرار داده ایم طرح جابر ... ...
افسردگی چیست و چرا اهمیت دارد؟ افسردگی یک حالت خلقی شامل بیحوصلگی و گریز از فعالیت یا بیعلاقگی و بیمیلی است و میتواند بر افکار، رفتار، احساسات و خوشی و تندرستی یک فرد تأثیر بگذارد. افراد افسرده هم میتوانند احساس ناراحتی، اضطراب، پوچی، ناامیدی، درماندگی، بیارزشی، ... ...
حجم فایل : 5.3 MB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 68 1 بسم الله الرحمن الرحیم تعيين موقعيت با GPS 2 1 - مفاهيم تعيين موقعيت 2 - آشنايي با روشهاي تعيين موقعيت با اجرام سماوي3 - تشريح روش تعيين موقعيت GPS 4 - تشریح روشهای برداشت اطلاعات با GPS5 – استفاده از GPS ... ...
حجم فایل : 539.9 KB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 13 بنام خدا هندسه سال دوم دبیرستانفصل 3(تالس در مثلث) قضیه تالس و نتایج آن :قضیه تالس : اگر پاره خطی موازی با یکی از اضلاع مثلث طوری رسم شود که دو ضلع دیگر را قطع کند ، در این صورت نسبت پاره خط های ایجاد شده روی ... ...
حجم فایل : 5.2 MB نوع فایل : پاور پوینت تعداد اسلاید ها : 27 به نام خداوند جان آفرین (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ) و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم سوره انبیا آیه ۳۰ یخچال های طبیعی یخچال طبیعی یا یَخرود تودهای یخ است که بر اثر نیروی گرانش از ... ...
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا